۱۳۹۰ مرداد ۸, شنبه

جنگ درونی

جمعه-جلسه
29/7/2011
جلسۀ این هفته با مشارکت شش تن برگزار شد و موضوع گفت و شنود ها جنگ درونی بود. آغاز جلسه دعائیه ی بود برای تأمین و گسترش صلح بیشتر و خیر بیشتر برای کشورما افغانستان و مردم آن و سرسر جهان.  سپس نورالله نوایی  موضوع گفت و شنود ها را معرفی کرد. ایشان تصریح داشت که مقصد از جنگ درونی کشش دو گونۀ متضاد درونی بود. این کششهای متضاد در درون هر فرد وجود دارد و در هر تصمیم و عملی تقریبا یک مناقشۀ بین این دونوع کشش صورت می گیرد و نهایتا یکی باید بردیگری برگزیده شود. این دو نوع کشش در اغلب ادیان به معرفی گرفته شده و راههای حل و فصل منازعه بین آن دو سفارش شده است. این دونوع کشش اغلب به شکل خواست های دو گانۀ فرد/عمومی، دنیوی/اخروی و غیره تبارز می یابد. فرد در هر حرکت باید بین این دو نوع تمایل سبک و سنگین کند. او می تواند نزدیک یا دور را برگزیند، منفعت فردی خود یا منفعت جمع را در نظر گیرد و غیره. قرآن در سورۀ بنی اسرائیل آیۀ 11 این قضیه دوگونگی را تصریح می کند؛ ترجمه: "انسان بسوی بدی می خواند آنگونه که به سوی خوبی می خواند و انسان شتاب زده است". شاید این آیه می خواهد این را بگوید که اصولا نباید انسان به سوی بدی بخواند اما شتاب زدگی او باعث می شود که پست تر، دم دست تر و ظاهر تر را بر حقایق والا تر و منافع درازمدت و کلانتر ترجیح دهد و این یعنی خواندن و گرایش بسوی بدی.
بحث این است که هستی جهان و انسان تابع نظامی است. این نظام هر نوع هستی و هر نوع ارزش را یکسان بر نمی تابد. انسان بر حسب فطرت خود آنگونه رفتار می کند که مقتضی این نظام است، اما چنبرۀ پیچیدۀ دنیای انسانی گرایش ها و تمایلات دیگری را به او القاء می کند که مخالف فطرت و نظام هستی او است. این جاست که قضاوت ارزشی خیر و شر و خوبی و بدی مطرح می شود. با این حال به قطع شاید دشوار باشد تا خیر مطلق و شر مطلق را تعیین کنیم، آنچه که هست تب و تلاش هر فرد است که در جنگ درونی همیشه محتاطانه جانب آنچه را فطرت او می خواهد و آنچه را تجربۀ زندگی به او خیر معرفی می کند بگیرد. بزرگان و رهبران دینی به ما می گوید که در این جنگ درونی هر چه ما ندای وجدان و جانب خوبی را تا آنجایی که برما میسور است برگیزنیم، به مرور زمان تشخیص خوبی و بدی و مفید و مضر برما روشن تر خواهد بود، هرچند نه صد در صد قطعی.
اقبال شهروند: به باور آقای شهروند جنگ درونی همیشه وجود دارد چون هر انسان به ارزشهای مختلف باور دارد و غالبا بین این ارزشها ناسازگاری بوجود می آید. انسان هر آن باید تصمیم بگیرد و این جنگ درونی را حل و فصل کند، تصمیم درست یا نادرست. این کشمکش نه صرفا از دیدگاه دینی وجود دارد بلکه دیدگاه غیر دینی نیز بر آن را اذعان دارد. ما می توانیم مثلا در جامعۀ خود به مردم خود خدمت کنیم و می توانیم به منافع آنها خیانت کنیم و یاهم می توانیم بی تفاوت باشیم. ما به عنوان یک شهروند می توانیم طرفدار آزادی و عدالت باشیم و برای تحقق آنها احساس مسئولیت بکنیم، یا نه در کمپ تازندگان بر این ارزشها باشیم و آنهارا زیر پای کنیم. تاریخ را این دوگروه می سازند، چون این دوگروه اند که در جهت گیری های خود جسورانه جانب یکی از گرایش های خودرا می گیرد و در جامعه مطابق به خواست آن عمل می کند. یکی تبدیل می شود به یک دیکتار خطرناک و دیگر تبدیل می شود به یک مبارز آزادی خواه که حتی برای آزادی خواهی رنجها و دردهای فزیکی و روانی را هم می پذیرد. گروه سومی هم گروه بی تفاوت هاست. این گروه از دیدگاه مبارزان برای حقوق مردم با بی تفاوتی در برابر ستم های اندک امروز ستم های هولناک فردارا زمینه ساز می شوند. این گروه کسانی اند که نمی خواهند خودرا در معرض جنگ درونی قرار دهند و خیلی ساده این جنگ را نادیده می گیرند و بی تفاوت می شوند. مثلا تحلیل گران نظام هتلری در آلمان اذعان کرده اند که در آلمان آنروز خیلی کسانی بودند که می دانستند اقدامات هتلر از همان آغاز فاجعه آمیز بود، اما خیلی راحت از آن چشم پوشی کردند و توجیه آوردند. یکی از توجیهات معمول در این موارد این است که مثلا این کار به هر حال صورت می گیرد، مردم این گونه میخواهند، من اگر این کار را نکنم کسی دیگر می کند و به هر حال حادثۀ که ناگوار است خواهی نخواهی روی خواهد داد.
آصف الفت: پرسشی که نزد آقای الفت مطرح بود این بود که آیا اصولا خواستهای مختلف انسانی می توانند بد باشد. همۀ خواستهای ما برای تحقق چیزهایی است که ما بدانها نیاز داریم، نیاز داریم تا زنده بمانیم، نیاز داریم تا تولید مثل کنیم، نیاز داریم تا شاد باشیم. انسان وقتی می تواند به تعادل برسد که بر کشش های متضاد درونی فایق آید. از دیدگاه انسان متعادل بدی ای وجود ندارد، هر چه است خوبی است.
فایز: آقای فایز گرایش های مختلف درونی انسان را مایۀ جنگ های درونی هر فرد دانست. او از تیوری فروید یاد آور شد که مطابق آن آی دی مثل طفل بی پروایی سویی هر چیزی هوس می کند اما من (اگو)، بخش دیگری از روان انسان، مانع این کار می شود و تلاش می ورزد تا خواسته های آی دی را با واقعیت فرهنگی و اجتماعی وفق دهد و هم موجب شود که بسیاری از کشش های آی دی سرکوب شود. این خود تنش و منازعه ای را در درون فرد باعث می شود. او همچنان به مفهوم تضاد در فلسفۀ یونان باستان اشاره کرد. به گفتۀ ایشان پروتاگوراس معتقد بود در هستی تضاد و و حدت وجود دارد و از همآیی این دو نیرو است که زیبا ترین همآهنگی بوجود می آید.
ابراهیمی: به باور ابراهیم کشمکش درونی همیشه وجود دارد. او در این خصوص تجارب زندگی خودرا به قصه گرفت که چگونه در مقاطع مختلف ایشان با دو خواست متضاد روبرو بوده است. از یکسو از آوان کودکی شرایط زندگی و فرهنگ مردم تعلیم و تربیه را بر نمی تابید و از سوی دیگر عطش شدید برای علم همیشه ابراهیمی را وا میداشته که بین دو نیرو مبارزۀ درونی را تجربه کند. ابراهیمی برغم فشارها به قول خودش صدای وجدان خودرا شنیده و با وجود سختی ها به تعلیم و آموزش ادامه داده است.
شیوا:  در همین شب و روز  به گفتۀ خودش شیوا در یک منازعۀ درونی بسر می برد. او که شاگرد مکتب است در کنار آن از مدت ها پیش کار هم می کرده است. اما در این اواخر به دلایلی ایشان بیکار است و این هر آن برای او یک جنگ درونی را می آغازد.  تمرکز صرف روی درسهای مکتب کارنکردن از یکسو و کارنیمه وقتی کردن و مخارج شخصی خودرا تأمین کردن از سوی دیگر هر لحظه ذهن شیوا را به میدان جنگ تبدیل می کند.

۱۳۹۰ تیر ۳۱, جمعه

آگاهی


جمعه-جلسه
22 – 07 – 2011
این روزها امتحانهای مکتب ها و دانشگاهها در جریان است. هوای کابل قلۀ سیر گرمایشش را طی می کند. خاک باد و طوفان های عصرانۀ خاکی گاه گاهی چشم و نفس های مردم را آزار می دهد. خبر حمله بر مسجد می شنوی. تلویزیون از کشته و زخمی شدنها می گوید در کنار انتقال مسئولیت های امنیتی به نیروهای افغان. یکسو خوشحالی می کنند، سویی دیگری ضربان قلب با نگرانی و دلهره بالا می رود.
در میان این فضا و روحیه جمعه-جلسۀ این هفتۀ گروه ندای صلح با شرکت شش تن تدویر می شود و برای دوساعت (9:30-11:30) ادامه می یابد. گردانندگی را رحمن علی جاوید به عهده دارد و موضوع گفتگوها "آگاهی" است.
بعد از گزاردن دعایی جاوید آگاهی را به شمعی تشبیه می کند که در نور آن تاریکی ها روشن می شود و ناپیداها آشکار. برای روشن شدن این تشبیه جاوید به تمثیلی توسل جست که مولوی بلخی در مثنوی و معنوی با فیل و خانۀ تاریک می آورد. فیلی در درون اتاقی تاریک گذاشته شده و از مردم خواسته می شود تا بروند و تشخیص بدهند که آنچه در درون اتاق است چیست. مردمی که قبلا فیل را ندیده اند می روند و با لمس دست می خواهند بدانند و به دیگران تعریف کنند که آنچه که در درون اتاق است چیست. همۀ کسانی که مورد آزمایش قرار گرفته اند پاسخ های متفاوت دارند. یکی می گوید ستون است چون پای فیل را لمس کرده، یکی می گوید تخت است چون پشت فیل را لمس کرده و غیره. نتیجه گیری مولوی این است که آگر به جای لمس اعضای فیل و تلاش برای شناخت آن ما در اتاق تاریک شمعی روشن کنیم همه خواهند دید که آنچه در درون اتاق است یک حیوان عظیم الجثه بنام فیل است. ما باید زمینه را مساعد بسازیم تا حس مناسبتر یعنی چشم ما بتواند کار کند و ازین رهگذر به شناخت کاملتری دست یابیم.
 منظور مولوی چشم درونی و روحانی انسان است که با روشن شدن آن انسان به یک بصیرت خاصی در مورد خود و هستی می رسد، در برابر روشن شدن این چشم درونی شناخت خدا و انسان از راههای دیگر مثل همان حس لامسۀ ماست برای شناخت فیل در خانۀ تاریک. جاوید تأکید کرد که در مورد دانش و احساس ما در ابعاد مختلف زندگی سیاسی-اجتماعی ما نیز عین شرایط حاکم است. ما می توانیم حالتی را تصور کنیم که در آن احاطۀ کامل بر امور داریم و بناء تصامیم ما نیز سالم تر و عقلانی تر است. در حالات دیگر ما اغلب با دانش ناقص در مورد پدیده ها و قضایا دست به قضاوت و تصمیم گیری می زنیم که اغلب نتایج بدی برای ما و دیگران دارد. هر قدر سطح دانش و آگاهی مردم یک جامعه بلند تر برود به همان میزان صلح و رفاه آن جامعه بیشتر خواهد شد.
در این میان برای جامعه آنچه که نیاز مبرم پنداشته می شود گسترش دانش ها و آگاهی ها است، ایجاد جرقه هایی است که تمام افراد را به تکاپوی سازنده وا می دارد. وقتی ما در سنگریزه ای را در آب می اندازیم اثری که با افتیدن سنگ در آب ایجاد می شود عبارت از موجهایی است که تمام مالیکوها و ذرات آب را به جنبش وا می دارد. در جامعۀ ما نیز آگاهی بخشی با اسلوب های مناسب مثل انداختن سنگریز در حوض آب است. ما باید تلاش کنیم که مردم بیشتر با سواد شوند و از حقوق و مسئولیت های مدنی-سیاسی خویش آگاه شوند.
بعد از جاوید احمد شاه استانکزی تجربۀ شخصی خودرا به بیان گرفت. آقای استانکزی دوران کودکی را در کابل زندگی می کرد. در آن زمان فضای کابل حد اقل برای کودکان یک فضای بازتری بود، کودکان پسر و دختر یکجا در زیر یک سقف درس می خواندند و معلمان زن و مرد بدون تبعیض آنهارا تدریس می کردند. کودکان تلویزیون می دیدند، سینما می رفتند و در مجموع منابع مختلف برای آموزش و پرورش در دسترس داشتند. بعد از شروع جنگها در کابل استانکزی با خانواده ناچار به پشاور مهاجر می شوند. در پیشاور در کمپها که از جانب مجاهدین اداره می شدند اقامت می گزینند. در کمپها اما فضای دیگری حاکم است. دختران اجازۀ درس خواندن ندارند، مردم جرئت ندارند تلویزیون ببینند و در مکاتب هم دروسی خاصی با روشهای خاصی تطبیق می شود. بعد از مدتی استانکزی و هم صنفانش چنان احساس می کردند که همه مردم کافر بودند به استثنای یک عده کمی مثل آنها می زیستند، فکر می کردند، لباس می پوشیدند و رفتار می کردند. شدن این نوع احساسات تا جایی بود که وقتی استانکزی مثلا به بازار می رفت کسی را می دید که پطلون پوشیده بود، آرزو می کرد تا قدرت می داشت تا آن شخص را از پا در آورد چون فکر می کرد که او کافر بود. دختران مکتبی را می دید روی برهم می تافت چون فکر می کرد که دختران حق مکتب رفتن نداشتند و آنانی که مکتب می رفتند از امر خدا سر برمی تافتند و فاسد می شدند.
" هر بهار که می شد، جوانان آماده می شدند برای رفتن به جهاد. یک روز که رفتن جوانان را از نزدیک دیدم به خانه آمدم و برکاکایم تازیدم که چرا به جهاد نمی رفت. من واقعا آن موقع آرزو می کردم که بزرگ بودم تا می توانستم به جهاد بروم. یک کاکایم که در کابل بود، هر وقت مارا ملایک خطاب می کرد. ما هم خوش می شدیم تا یکبار که به پشاور آمده بود به ما واضح ساخت که او به دلیلی مارا ملایک خطاب می کرد که ما دروازه تعقل خودرا بسته بودیم. ما از مقام آدمیت که فکر کردن معنی می یابد فروافتاده بودیم و تسلیم یک خط فکری شده بودیم. نمی خواستیم فکر کنیم و گذاشته بودیم چند فرد محدود بجای ما تصمیم بگیرند و مارا مثل موجودات بدون اراده به هر سو هدایت کنند."
بعد از باز گشت به کابل و تجارب مراحل بعدی زندگی دیدگاههای استانکزی تغییر می کند. او از طرق تماس با افراد مختلف و کارهای مختلف بر محدویت ها و کوته بینی های زندگی کمپ نشینی واقف می شود. استانکزی به این باور است که رسانه های آزاد و آزادی بیان فضای بسیار مناسبی را برای بالا رفتن آگاهی های مردم بازی می کند.
در ادامه سیف الله سلطانی بیان داشت که آگاهی انسان اکتسابی است. وقتی ما به دنیا می آییم هیچ چیز از دنیا و ما فیها نمی دانیم گذشت زمان و تجارب مختلف زندگی ما ذهن مارا پرورش می دهد. ما تابع محیط خویش هستیم، فرق بین فرزند یک خانواده فقیر با فرزند یک خانواده غنی در این است که این دومی محیط بیشتر آموزنده و پرونده بزرگ می شود و از خود و دنیای اطراف آگاهی بیشتر دارد. بنا براین با آگاهی بیشتر به سراغ زندگی می رود و به تبع موفق تر است.
ما به هر میزانی که سطح آگاهی هایمان بالا برود به همان میزان قدرت انتخابهای بهتر و گزینش مسیر سالمتری را برای زندگی داریم:
" من شخصا یک مدتی زیادی را در کار تخنیک موتر مصروف بودم. موقعی رسید که فکر می کردم استاد کارم شده بودم. در این چرت بودم که چگونه دکان مستقلی بگیرم و بزنم در مسیر پول در آوردن، خوب آنچه که می دانستم این بود که در زندگی ارزشمند ترین پول است و قدرت جادویی پول می تواند تمام خوابهای آدم را تحقق بخشد. چون من مکتب را هم ادامه داده بودم، یکباره حینی که داشتم روی ترک مکتب فکر می کردم، جرقۀ در ذهنم ایجاد شد. به آقای آزمندیان گوش می دادم، سخنان انگزیشی ایشان منجر شد که من در این برداشت که همۀ ارزشهای زندگی پول است شک کنم. من کم کم دانستم که ارزش انسان به میزان پرورش استعدادها و ظرفیت های انسان است، پول همه چیز نیست و تنها در کنار ارزشهای دیگر است که معنی پیدا می کند. تصمیم گرفتم که مکتب را ادامه دهم تا به امروز که در دانشگاه کمپیوتر ساینس می خوانم. بالا رفتن آگاهی قدرت تصور مارا بالا می برد. ما نمی توانیم چیزی را داشته باشیم یا به چیزی برسیم مگر این پیش از پیش قدرت فکر کردن به آن چیز را داشته باشیم."
مصطفی سیرت تجربۀ شخصی خودرا به میان گذاشت. ایشان اصلا از یک منطقۀ دور افتاده در بامیان است، از جائیکه تا همین اواخر سرک موتر نداشته است. او وقت شرایط فعلی خود با شرایط زیست چهار سال پیش در بامیان مقایسه می کند، در می یابد که آگاهی چه نقشی بزرگی در رشد ظرفیت های انسان دارد. سیرت در سال اول پس از آمدن  در کابل بنا بر آگاهی های کمی که داشت سرگردان بود. نمی توانست تصمیم بگیرد. از سوی هم او آرزوها و رؤیاهای بلندی را داشت در سینه می پروراند، تا اینکه تصمیم گرفت که باید برنامه ریزی کند و از وقت حد اکثر استفاده را ببرد. به باور سیرت یکی از چیز های که آگاهی های انسان را در زندگی بالا می برد مهاجرت است. چیزی دیگر هم انقلاب و دیگر گونی درونی و اجتماعی است که زمینه را برای رشد آگاهی های فراهم می کند.
آخرین فردی که صحبت کرد نورالله نوایی بود. ایشان آگاهی را اصطلاحی تعریف کرد که در طول تاریخ و در نزد مکاتب و نحله های مختلف معنی های مختلف یافته است. او عنصر مسئولیت و دغدغه را در آگاهی مهم ارزیابی کرد و در این خصوص با مولوی بلخی هم نوا شد:
                   هر که او آگاه تر پر درد تر                       هر که او بیدار تر رخ زرد تر
آقای نوایی همچنان خاطر نشان ساخت که هر قدر منابعی که ما از آن آگاهی کسب می کنیم بیشتر و متعدد شود امکان تصامیم عقلانی ما  بیشتر خواهد شد.

۱۳۹۰ تیر ۲۴, جمعه

صلح

جمعه-جلسه 24 – 4 - 1390  
جلسۀ این جمعه نیز مثل سایر هفته ها با شرکت رضاکاران صلح در برگزار شد، که موضوع این هفته درمورد صلح بود. دوستان که دربرنامه اشتراک کرده بودند با به مشترک گذاشتن تجربیات زندگی شان وکار های عملی که درراستای حل منازعه و برقراری صلح و ترویج فرهنگ صلح انجام داده بودند جلسه را ادامه دادند.
نورالله نوایی: نوایی که آغازگر و گردانندۀ برنامه بود کوشید تا معنی و اهمیت صلح را واضح سازد. او صلح را ویژگی دانست که روابط انسانها به آن متصف می شود. صلح از نظر او هم یک وضعیت و هم یک هدف است، به این معنی که روابط ما می تواند صلح آمیز باشد و در عین حال ما برای بهبودی این روابط در سطوح مختلف بکوشیم. صلح به عنوان هدف وضعیتی است که تمام شبکۀ روابط ما برای همۀ طرفها مفید و رضایت بخش است. دنیای بشریت هیچ وقت این وضعیت آرمانی را تجربه نکرده است، اما به هر حال این هدف یک معیار را در اختیار ما قرار می دهد تا تلاش های خودرا با آن محک بزنیم. هم آهنگی کامل در دنیای درون، خانواده و جهان بیرون سه سطحی از صلح است که هر فرد باید در راستای تحقق آن بکوشد. نام دیگر این همآهنگی صلح است. به همان اندازه که صلح درونی ما تأمین شده است، به همان اندازه ما می توانیم در صدد ایجاد و تداوم صلح دنیای برون از خود مؤثر باشیم.
آقای نوایی به قسمت اول آیۀ 9 از سورۀ حجرات اشاره کرد که در آن خداوند می فرماید؛ ترجمه:" و اگر دوگروه از مؤمنان جنگ کردند در بین شان صلح کنید." مخاطبان این آیه که در قدم اول همۀ مسلمانان اند، ملزم ساخته شده اند که در رابطه با جنگ و منازعۀ جوامع شان مسئولانه عمل کنند. بر آنها واجب است که صلح ایجاد کنند. این یک مسئولیت بزرگ است که در سطوح مختلف باید اعمال شود؛ از سطح دوفرد گرفته تا سطح کلانتری ملت-دولت و کشورها. ایجاد صلح بین دوفرد شاید امر زیاد نفس گیری نباشد اما ایجاد صلح پایدار بین گروهها های مختلف و فرقه های مختلف مستلزم سالها نفس سوختن و تلاش شباروزی هرآن کسی است که به دین اسلام باور دارد. بدیهی است که این کار وقتی امکان پذیر است که صلح سازان اولا صلح درونی را در یک سطح بالایی تجربه کرده باشد و ثانیا بتوانند برمواقف عدالت، صداقت و ایمان بایستند. تنها در این صورت است که آنها می توانند به عنوان طرف های بیطرف و قابل اعتماد در منازعه ای دخالت کنند و صلح بیاورند. ایستادن بر این مواقف مارا از غرق شدن بر مصالح کوچک و پیش پا افتاده که اغلب باعث منازعات می شود تجرید می نماید و از سوی دیگر افق وسیعتری را برای ما باز می کند که مارا از غرق شدن در دینامیک منازعه و خشونت حفظ می کند.
محمد امین ابراهیمی: ابراهیمی در بارۀ کارهای عملی وتجربیات شخصی که درراستای حل منازعه کرده بود به صحبت پرداخت.  ایشان گفت که منازعات بی شماری بین فردی را حل و فصل کرده است. به عنوان نمونه او به دومنازعۀ کوچکی اشاره کرد که  در این اواخر با پا در میانی اوو دوستان دیگر به طور مسالمت آمیزی حل و فصل شده است. یکی از این منازعات جنجالی بوده که به طور متداوم بین خواهران ایشان روی می داده است. خواهر بزرگ تر که سبک زندگی بسیار منظمی را دنبال می کرده از بی پروایی خواهر کوچک همیشه به تنگ می آمده و به همین خاطر هر آن سروصدای هردو بلند بوده است. بعد تر با پادمیانی ابراهیمی خواهر بزرگتر می آموزد که چگونه با محبت و تلاش خودش را الگویی سرسختی بسازد که با وجود بی پروایی خواهر کوچک هر آن و هر لحظه هر آنچیزی را که خواهر کوچکتر پراگنده می کند، با صبر و حوصله دوباره ردیف و منظم کند. این تجربه را خواهر بزرگتر با مشورۀ ابراهیمی انجام می دهد تا کار بجایی می رسد که خواهر کوچکتر چنان منظم می شود که به مراتب بهتر از خواهر بزرگتر.
منازعه دومی بین همصنفان ابراهیمی روی می دهد. موضوع منازعه ظاهرا دختری بوده کی یکی از طرفها ادعای دوستی با اورا داشته و ادعا می کرده که طرف دیگر گویی می خواهد دختر را به شکلی اغوا کند. کار به جایی می کشد که دوطرف شروع می کند به ضرب و شتم مستقیم همدیگر، آقای ابراهیم خودرا می اندازد در بین و با جدیت تمام به کمک دوستان دیگر زدو خورد را خاموش می کنند. آنها در اینجا توقف نمی کنند بلکه می کوشند زمینۀ هرنوع رویارویی منفی دیگری را در بین دوطرف ازبین ببرد. در نتیجه تلاش و مذاکره معلوم می شود، که تمام حرف ها یک سؤتفاهم بوده وهردو طرف از همدیگر عذر خواهی می کنند و همدیگر را در آغوش می کشند.این داستان ابراهیمی یک موضوع بسیار مهمی را که اغلب نوجوانان را رو در روی هم قرار می دهد برملا می سازد. اغلب این رویارویی ها طوری که دیده شده واهی می باشند و خیلی وقتها کسی که آنها به خاطر او بروی هم می زنند اصلا از چیزی خبر ندارد و باهیچ یکی از طرفها تماس جدی ندارد.
موضوع الهام بخشی دیگری را که ابراهیمی از تجربۀ خود شریک ساخت توجه و احساس مسئولیت ایشان در مورد پاکی خانه و کوجۀ شان است. در کوچه ای که ابراهییمی زندگی می کند، یک کوچه نوساخته است و خانواده های ساکن در آن اغلب از قریه ها آمده اند. در یکی دوروز اول انتقال در آن کوچه ابراهیم از وضعیت کثیف کوچه به تنگ می آید و بعد با ریختن برنامه ای شروع می کند به پاک کردن کوچه. او تصمیم می گیرد که با سرسختی خاضعانه هرروز تمام اشغالی های کوچه را در پلاستیکی جمع آوری  کند. این کاررا تاحدی تکرار می کند که همۀ اهالی کوچه متوجه امر مهم پاک نگهداشتن کوچۀ شان می شود. آنها که در اول تمام زباله های حویلی شان را می انداختند داخل کوچه درست پیش دروزۀ شان حالا با یک تصمیم جدی و خود انگیخته همه در امر پاک نگهداشتن با پرداخت پول به یک صاحب کراچی سهم می گیرند. کار ابراهیم الهام بخشی کودکان آن کوچه شده است که هریکی و قتی گذر می کند هرآنجه از اشغال سرراهشان می بینند جمع می کنند و داخل پلاستیک می مانند تا صاحب کراچی بیاید و ببرد. این کار ابراهیمی در شرایطی که شهروندان از مسئولیت خودشان آگاه نیستند و شهرداری نیز از ازقدرت کافی برای پاک کردن شهر برخوردار نمی باشند از اهمیت حیاتی برخوردار است.
علی فایض: فایض یکی دیگر از اشتراک کننده گان در جلسه سخنان اش را از بررسی تاریخی در مورد صلح آغاز نمود. وی افزود صلح یک پدیده نو در تفکر بشر نیست، بلکه در طول تاریخ ماشاهد این هستیم که صلح از جمله پدیده های بوده است که از دیر زمانی ذهن انسان را به خود مشغول داشته است. وی اشاره به تفکرات افلاطون در مورد عالم مثل، وهمچنان به ایتوپیایی توماس مور نموده افزود که ذهن انسان ها همیشه به دنبال تحقق عدالت، صلح، آرامش وخوبی ها بوده هست. وی همچنان افزود که سیر تاریخ تکامل بشر روزی به نقطه اوج اش خواهید رسید که در آن زمان صلح وعدالت در سراسر گیتی به تحقق خواهید رسید. آقای فایض که دانشجوی رشته علوم سیاسی می باشد هدف اخلاقی سیاست را حل و فصل سازی مسالمت آمیز تضارب و تقابل منافع انسانها دانست. او گفت که "سیاست از تقابل منافع و خواستها شروع می شود با جنگ و خشونت پایان می یابد".
مصطفی سیرت: سیرت یکی دیگر از اشتراک کننده گان جلسه اشاره به حل منازعاتی نمود که وی توانسته است آنانرا حل نماید. سیرت که از نظر قومی هزاره است با دوستان خویش همیشه در یک ساحه ای فوتبال بازی می کرده تا دوستان دیگر که از نظر قومی تاجک بوده در محل پیدا می شوند و می خواهند در عین میدان بازی کنند. دوستان و همبازیهای سیرت تصمیم می گیرند که نگذارند تا نوآمده ها که آنها هم ساکنان همان محله های نزدیک بودند در آنجا بازی کنند. بگو مگو بلند می شود. کار می رود که به زدو خورد بانجامد. سیرت بیاد آموزه های صلح می افتد و فورا فعالانه مداخله می کند. این دروقتی است که دوطرف دارند نواقص خیالی و یا واقعی قومی و مذهبی همدیگر را برخ همدیگر می کشیدند. سیرت هردو جانب را متوجۀ ارزشها و داشته های مشترک آنها می کند و یاد آور می شود که چه خوب است آنها همه باهم بازی کنند و باهم دوست شوند. آنها جوانان و دانش آموزان این مملکت بودند و دین و کشور و بسیاری چیزهای دیگر مشترک داشتند. اگر آنها باهمدیگر یکجا تمرین کنند به مراتب قوی تر می شوند و از سوی دیگر می توانند از نیروی مشترک شان برای بسیاری کارهای مثبت استفاده کنند. حرفهای سیرت به کرسی می نشیند و از آن سپس آنها همه باهم به تکیه بر اصل "هرکه گول خورد برآید" در قالب تیم های مختلف که اعضای شان از نظر قومی و مذهبی مختلط اند بازی می کنند.
در ادامه سیرت یاد آور شد که ایشان در این نقطه توقف نخواهد کرد و در تلاش است تا همدلی و دوستی را در بین آن جوانان بیشتر و بیشتر سازد و با استفاده از نیروی وحدت بخش ورزش جوانان را نسبت به مسائل و مسئولیت های مشترک حساس سازد. مسئولیت های مشترک از قبیل پاک کاری محلات و توجه به سرسبزی و حفظ معیار های اخلاقی ضروری برای همۀ خانواده ها اهدافی است که می تواند جوانان را بیشتر از پیش متحد و مسئول سازد.
حشمت الله معذوری: حشمت نیز به نکته جالبی اشاره کرد وی گفت که آنان در مکتب با دوستان شان  مصمم به این شده است که دعاوی بچه های مکتب شانرا حل و میان جیگری نمایند. وی گفت که  بعد ازاینکه از مکتب رخصت میشوند اگر دعاوی را دربیرون از مکتب بین شاگردان ببینند همه دوستان به کمک همدیگر میکوشند تا دعوا را حل نمایند ویا مانع از دعواشوند. حشمت یاد آور شد که اختلافات و مشاجرات لفظی در شرایط فعلی افغانستان بین شاگرادان مکاتب و دیگر افراد یک امر عادی است اما مشکل وقتی کلان و دوامدار می شود که هیچ جناح سومی وجود ندارد که بی طرفانه دخالت کند و به یک شکلی عدالت را تأمین نماید. او از خاطرۀ امسال اش در مسابقات فوتبال مکتب شان یادآوری کرد، که چگونه داور و استاد از یک جانب طرفداری می کردند و چگونه طرفداران و اعضای یک تیم طرف مقابل لت و کوب کردند. کار به چاقو کشی و چیزهای دیگر رسیده بود. موضوع به یک شکلی ساکت شد و آنهایی که ظاهرا در حق شان ظلم شده بود ناراحت و سرخورده باقی ماندند. همچو پیش آمد تأثیر بسیار مخربی می گذارد نه تنها بر آنانیکه مستقیما مورد خشونت واقع شدند بلکه بر روحیۀ تمام شاگردان مکتب.
نتیجه: صلح یک نیاز بشری است. در یک کشور قانونمند نهادهای و سازمانها بزرگ تأمین و تقویۀ آنرا بر مبنای عدالت و سایر ارزشهای انسانی برعهده دارند. از سوی دیگر افراد صلح دوست همیشه بر غنامندی کار این نهادها و سازمانها می افزایند در کنار تلاش های فردی و یا گروهی دیگر که معطوف است به تحقق صلح بیشتر در بین افراد و سازمانها و گروهها. در افغانستان که نهادهای مؤثر برای تأمین این مأمول نداریم، کار افراد در سطوح مختلف برای تأمین صلح از اهمیت ویژه برخوردار است، تا باشد که صلح پایدار با تکیه بر عدالت و آزادی در صلح-تشنه ترین کشور جهان تحقق یابد.


۱۳۹۰ تیر ۱۲, یکشنبه

سمینار ابتدایی صلح

روز پنجشنبه 9 سرطان رضاکاران صلح سمینار ابتدایی صلح را برای 13 تن از جوانان به شمول دختران و پسران برگزار کردند. به استثنای یکی از شرکت کنندگان که از طریق کورس انگلیسی پیشگامان معرفی شده بود باقی شرکت کنندگان همه گی استادان و دست اندر کاران مرکز آموزشی آروین بودند. علاوتا آنها همگی شاگردان مکاتب و محصلان دانشگاه بودند و از طرق دوستان و ارتباطات شخصی معرفی شده بودند. سمینار شامل دوبخش نظری-ذهنی و عملی-تجربی بود.

فعالیت های نظری
این بخش شامل درسگفتارها، بحث و شریک ساختن تجارب بود. هدف این همه بیدار سازی و مخاطبۀ عمیق ترین لایه های هستی مشترک انسانها بود. به عبارت دیگر انگیزه بخشی حس وحدت  اخلاق انسان مبنی ارزشهای مشترک جهانی از طرق درس و بحث مقصد این بخش را تشکیل می داد. این بخش شامل پنج درسگفتار و پنج بحث گروهی می شد.
بر اساس واکنش های مشاهده پذیر شرکت کنندگان بخش نظری برنامه کاملا موفق و کارا بود. شرکت کنندگان همگی با شوق و علاقه برای کار بیشتر و به کار بستن آموخته های شان ابراز تمایل می کردند.

فعالیت های عملی
یکی از ارزشهای گنجانیده شده در سمینار های ابتدایی "حرف = عمل" است، که شرکت کنندگان را با تکیه بر اصول جاری بر طبیعت ترغیب می نند تا برای توحید حرف، عمل و حتی تفکر بکوشند. در یک فرهنگ بی تفاوتی و لاابالی گیری دشوار است تا کسی خودش را خم کند و مسئولیت بپذیرد. با این حال تحت تأثیر آموزه های سمینار شرکت کنند گان با اشتیاق حاضر شدند تا یک کار کوچک عملی را انجام دهند. آنها تصمیم گرفتند که کوچه های کثیف دور وبر را پاک کنند.
متأسفانه اکثر کوچه ها در بخش های مختلف شهر کابل پراست از پلاستیک ، کاغذ و هرچیز دور انداختنی دیگر و کمتر کس در این مورد احساس مسئولیت می کند. از آنجاییکه فرهنگ مسئولیت پذیری اقتضاء می کند بایستی به این پیش پاافتاده ترین و در عین حال مهم ترین مسئولیت هر شهروند توجه می شد. ما ناچار باید از کوچک کوچک شروع کنیم تا برسیم به مسائل کلانتر و دست یازیدن به تلاش گسترده در راستای ترویج فرهنگ صلح و پاکی.
بنا براین دختران و پسران همگی برای یک ساعت کوچه های دور و پیش کوچه دهن حمام قلعۀ شاده را پاک کردند. این کار در ابتداء سخت است، به خصوص برای کسانی که این نوع تجارب را ندارند و به هرحال در فرهنگ غالب جامعه این کار دون شأن شان پنداشته می شود. به همین دلیل بعضی ها با وجود میل درونی در عمل یک کمی از خود تردید نشان دادند اما پسانتر چنان در کار پاک کاری غرق شدند که نمی خواستند دست از آن بکشند.
عنوان این کار عملی "ترویج فرهنگ صلح از طریق خدمت" بود. این عنوان در کشور ما ناآشنا به نظر می رسد. اما به دلیل نقش بسیار بزرگ خدمت در ساختن خودی و ترویج فرهنگ بردباری و انسانی جا دارد که به عنوان یک راهکار مؤثر از جانب نهادهای فرهنگی-اجتماعی مورد توجه قرار گیرد.
شرکت کنندگان در اخیر عزم شان مبنی برترویج فرهنگ صلح از طریق خدمت به دیگران ابراز داشتند و در بازخوردهای شان گفتند که می خواهند کارهای مشابه را در محلات و سازمانهای خودشان راه اندازی کنند.